- زایل شدن
- برطرف شدن، دور شدن
معنی زایل شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فاصله شدن مانع اتصال شدن
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
به کام رسیدن کامیاب گشتن بمقصودرسیدن
ترکی پارسی فرمان بردن گردن نهادن مطیع شدن تسلیم شدن منقار گشتن
از مستی بکلی از پا در آمدن دگرگون شدن حال شخص
فاسد شدن، تباه گشتن، هیچ شدن، ناچیز شدن
پناه بردن به کسی
دست یافتن
روان شدن، رواج داشتن
آب سیاه آوردن عضوی از بدن
افزون شدن فراوان شدن بسیارشدن: امسال آب رودخانه زیاد شده
تلقین کردن، فهمانیدن
درآمدن، اندر آمدن، دخول، وارد شدن
بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن
منتشر گشتن فاش گردیدن
کارگرفتن شغلی را عهده دار شدن
دریافتن، فهمیدن، درک کردن
تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
به دست آمدن، حاصل شدن، فراهم شدن
چیره شدن، برتری یافتن، فایق آمدن
به دست آمدن، حاصل شدن، فراهم شدن
ناپدید شدن، ناپیدا گشتن، پنهان شدن
غفلت کردن، برای مثال دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱ - ۱۸۴)
بی خبر ماندن، فراموش کردن
بی خبر ماندن، فراموش کردن
پاتیلی شدن، کنایه از مست مست شدن و از پا درآمدن
پناهنده شدن، پناه بردن، پناه بردن به کسی
ملتجی شدن بر مزار یکی از امامان
ملتجی شدن بر مزار یکی از امامان
کراشیدن تباهیدن پوسیدن گندیدن تباه شدن نابود شدن، بی فایده شدن بیهوده گشتن، فرو گذاشته شدن، مهمل گشتن بیکار گشتن، گم شدن، گندیده شدن (تخم مرغ و مانند آن)
فرغیشیدن اکاریدن
به دست رسیدن فراهم آمدن نصیب شدن چیزی کسی را
آگاهی نداشتن
اوناکیدن، نهانیدن ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
چیره گشتن برتری یافتن چیره شدن برتری یافتن
رستن، به رستگاری رسیدن، دست یافتن، کامکار شدن خلاص شدن نجات یافتن رستگار گشتن، به کام دل رسیدن، دست یافتن، استنباط کردن، غلبه کردن
خوشبوی شدن دمیدن بوی (خوش) آمدن بوی